قصه از کجا شروع شد؟
ماجرای راهاندازی هایکر در دورانی که امیدی به بقا نبود!
شاید بتوانم بگویم قصه از اسفند ۱۳۹۸ شروع شد. برای من اسفند، ماه بسیار جذابی بوده و هست اما اسفند ۱۳۹۸ ماجرا را عوض کرد. ماه پرهیجانی که هر سال تمام خیابانهای شهر را به تب و تاب میانداخت که برای فرارسیدن سال نو آماده باشند، با شیوع بیماری کرونا دیگر مثل اسفندی که من آن را دوست داشتم نبود. شهری که من گوشهگوشهٔ آن را برای عکاسی لمس کرده بودم حالا شده بود مانند یک فیلم ترسناک که تحمل صحنههای دلخراش آن هر روز تلختر و تلختر میشد. ترس و دلهرهای که این بیماری به جان مردم شهر انداخته بود همهچیز را زمینگیر کرده بود و در این میان اخبار بدی که هر روز مخابره میشد شدت بحران را بیش از پیش مرئی میکرد و در نهایت هم این بیماری خطرناک همهٔ دنیا را خانهنشین کرد. خانهنشینیِ اجباری با هزاران ترس و واهمه از فردایی که حالا همه معادلات آن فرق کرده است…
من ماندم و دوربین عکاسی. من ماندم و دوچرخهام. من ماندم و کفشها و کولههای کوهنوردی. من ماندم و پلن سفری که برای تعطیلات نوروز چیده بودم. تمام برنامههایم آوار شده بودند روی افکارم. اوایل سعی کردم به ایدههایی برای عکاسی در خانه برسم. اما هیچچیز برای من خیابان نمیشد. روزهای اسفند ۱۳۹۸ گذشت و تعطیلات اجباری دوران قرنطینه به تعطیلات نوروزی رسید. حالا خاطرات سفرهای گذشته برایم خیلی بیشتر جذاب شده بودند و گاهی مرور رویاها و برنامههایم مرا به وجد میآورد و بهکاری وادارم میکردند. در همین روزهای ساکت و بیرفت و آمد تعطیلات و قرنطینه احساس کردم که چقدر این استیکرها و عکسهایی که اینگوشه و آنگوشه خانه و وسایل چسباندهام خوب به من یادآوری میکنند که چه بودم و چه میخواستم! همین استیکر ساده دوربین که پشت گوشی چسبانده بودم؛ یا استیکر پوتین کوهنوردی که روی فلاسک چای چسباندهام. یا استیکرها و عکسهایی که روی یخچال بودند. احساس کردم اینها مرا به دنیایی که دوستش دارم وصل کردهاند؛ انگار اینها رویای مرا برایم زمزمه میکنند و نمیگذارند که سبک زندگیام را فراموش کنم. از همین روزهای ساکت بود که به استیکر و دنیای استیکرها بیشتر علاقمند شدم. ایدهٔ جدیدی نبود اما من دوست داشتم من هم آن را به شکلی که دوست دارم و با کیفیتی که دوست دارم اجرا کنم. شروع کردم به بررسی نمونههای خارجی و داخلی. به مرور با دوستانی که سررشتهای در این زمینه داشتند مشورت کردم. به اواخر بهار که رسیدم من دیگر ایده فروشگاه استیکر را به طرح مفصلی رسانده بودم اما هنوز هایکری متولد نشده بود. اسم فروشگاه را هم به خاطر علاقهای که به کوهنوردی و طبیعتگردی دارم هایکر گذاشتم. (اگرچه این اسم و دامنه قرار بود مسیرها دیگری را طی کند!)
با شروع فعالیتهای جامعه مشغلههای قبلی من (طراحی و عکاسی) کمکم بیشتر شدند و فضا برای پیش بردن کارهای هایکر کم شد. اما با خودم قرار گذاشتم آهسته و پیوسته برنامههای این کار را پیش ببرم. قرار بود اول شهریور ۱۳۹۹ هایکر را رونمایی کنم. اما چون «همیشه اونجوری نمیشه که منتظرشیم!» یک سری از کارهای آمادهسازی درست جلو نرفت و در نهایت تصمیم گرفتم روز تولد خودم هایکر را هم رونمایی کنم.
برای من قصه از اسفند ۱۳۹۸ شروع شد اما هایکر ۳۰ شهریور ۱۳۹۹ متولد شد.
من سمانه غلامنژاد هستم. عاشق عكاسى خيابانى؛ شيفتهٔ كوهنوردى و دلبستهٔ دوچرخهسوارى و سفر با دوچرخه؛ چند سالى هست كه به طراحى گرافيكى و مدیریت شبکههای اجتماعی و کسبوکار اینترنتی علاقهمند شدهام. از ۳۰ شهریور ۱۳۹۹ تا امروز هم هایکر را مدیریت و پشتیبانی میکنم.
امیدوارم استیکرهای هایکر برای کسانی که آنها را میخرند یادآور رویاهایشان باشد. امیدوارم محصولات هایکر انگیزهبخش فعالیتهایی باشند که دوستشان داریم. امیدوارم فضای خالی وسایل و سطوح اطرافمان بتوانند با استیکرها و محصولات هایکر یادآور و نشانهٔ سبک زندگی ما باشند 🙂
سمانه غلامنژاد – بنیانگذار و مدیر هایکر
اولینهایی که هایکر را حمایت کردند
من با رونمایی هایکر از دوستان و اطرافیانم خواستم تا با خرید از هایکر از من حمایت کنند. من هم در عوض قول دادم تا روزی که فعالیتهای هایکر ادامه دارد نام ۲۰ خریدار اول را به عنوان حامیان معنوی هایکر در این صفحه از سایت ثبت کنم. در ادامه نام ۲۰ حامی مهربان هایکر را میتوانید مشاهده کنید:
– سعید رحیمی نیارکی
– تینا تاهباز صالحی
– زهرا غلامنژاد
– مهناز میناوند
– محمد طلا
– مهدی ذوقی
– مهدی اخوان
– نیلوفر ناصری
– امید امینی مقدم
– محمد مهدی زارعی
– پرنیان طوسی
– نوشین حیدری
– پریسا موسایی
– دنیا خانعلی
– اعظم شادپور
– نسترن کاظمی
– مهسا نادری
– مهران شمالی
– سجاد عزیزی
– فرزانه اسدی
پیامهای ارسالی دوستان هایکر
هایکر دوستان ماجراجوی بسیاری در سراسر ایران دارد. در ادامه پیامهای برخی از این دوستان را میخوانید